فيلم سينمايي ترسناك شيطاني
فيلم سينمايي ترسناك شيطاني امروزه طرفداران بسياري دارند. فيلم هايي كه هيجان و ترس را در انسان تا اوج مي برند و شيطان و اجنه در اين ميان خودنمايي مي كنند. چند روايت از تصوير ابليس در سينما؛ نگاهي به حضور شيطان در فيلم هاي به رُزمري، شب شكارچي، دروازه نهم، جن گير و وكيل مدافع شيطان.
فيلم هاي سينمايي ترسناك
«كورسو: چرا شيطان؟
بارونس: آخه يه روز ديدمش، 15 سالم بود كه به شفافي و وضوحي كه الان دارم تو را مي بينم، ديدمش. مثل عشق در يك نگاه بود.»*
اگر پاي واقعيت هم در ميان نباشد، شيطان هاي تاريخ سينما براي ايجاد جذابيت نيازمند قدرت يا خصوصيتي درخور تحسينند؛ قدرتي كه گاه كمر خير را جلوي خود خم مي كند. در فيلم «بچه رزمري»، اولين ساخته رومن پولانسكي (1968)، زني كه نطفه فرزند شيطان را در رحم خود رشد داده است،
وقتي فرزندش به دنيا مي آيد، قصد جان او را مي كند. اما ديدن چهره فرزند مشتركش با شيطان او را از اين كار منصرف مي كند. شايد او همچون بارونس، شخصيت فيلم «دروازه نهم»، فيلم ديگر پولانسكي (1999)، در يك نگاه عاشق او شده است؛ عشقي كه انگار همراه با نفرت، لازمه حضور شيطان در دنياي آدميان است.
در فيلم «شب شكارچي»، ساخته قدرتمند چارلز لافتون (1955)، اگرچه همچون فيلم هاي بچه رزمري، دروازه نهم، «وكيل مدافع شيطان»، «جن گير»، «كنستانتين» و… شيطان به صورت مستقيم وجود ندارد، اما شخصيت اصلي فيلم با بازي رابرت ميچم، خود يك شيطان تمام عيار است؛
شيطاني كه واضح تر از تمام شياطين فيلم هاي ديگر در يك صحنه كاملا سينمايي نظرش را درباره عشق و نفرت بيان مي كند. او در اين صحنه در حالي كه رداي كشيشي به تن دارد رو به پسركي كه از اولين برخورد حضور او را با شك و ترديد نگاه مي كند، از داستاني سخن مي گويد كه با كلام خالكوبي شده بر انگشتان دست هايش ارتباط دارد (دست چپ تنفر و دست راست عشق).
داستان او ستيز هميشگي عشق و تنفر است؛ ستيزي كه پيروز ميدانش عشق است. اما عشق در ذهن اين مرد به ظاهر مقدس (به تعبير يكي از شخصيت ها در ابتداي فيلم «انبياي دروغين») معنايي ديگر دارد؛ معنايي كه با مرگ و نيستي ديگران همراه است؛ ديگراني كه گاه خود در رديف شيفتگان شيطانند.
در فيلم دروازه نهم هر سه كلكسيونري كه نسخه اي از كتاب شيطاني را با قيمت گزافي خريده اند به طرز فجيعي به قتل مي رسند.در فيلم شب شكارچي، هري پاول، كشيش شيطان صفت، ويلا هارپر، زني را كه شيفته او شده است، با قساوت مي كشد و جنازه او را در آب هاي رودخانه رها مي كند
(تصوير جنازه زن در آب با موهايي كه در امتداد جلبك ها تكان مي خورد شقاوت قتلش را بيشتر كرده و تصويرسازي بي نظيري دارد. لافتون در اين صحنه نشان داده است ساخت تنها يك فيلم هم مي تواند نشان از توانايي فيلمسازي داشته باشد).
در فيلم وكيل مدافع شيطان، ساخته تيلورد هكفورد (1997)، قتل نزديكان به شكل ديگري است. ميلتون (شيطان)، با بازي قابل ستايش آل پاچينو، مديرعامل شركتش را با هدف جايگزيني فرزندش به جاي او از بين مي برد؛ هدفي كه وابسته به برنامه دامنه داري است. در اين برنامه قرار است
تعداد زياد فرزندان شيطان به تسلط بر انسان ختم شود؛ انساني كه به گفته جان ميلتون (آل پاچينو)، خدا مانع بزرگي براي رسيدن او به غرايزش است. به گزارش پارس ناز در صحنه پاياني فيلم، ميلتون به كوين (كيانو ريوز) كه به تازگي دريافته فرزند او است، از نقشه هاي بزرگي مي گويد كه براي كوين و فرزندانش دارد.
در اين صحنه، او از عشق سخن مي گويد؛ عشق به خود؛ عشقي كه بينندگان فيلم شب شكارچي از سال 1955 هنگام تماشاي اين فيلم در كردار- و نه گفتار- هري پاول (رابرت ميچم) ديده بودند.براي شياطين سينمايي، همچون رهوران واقعيشان، عشق و نفرت معناي مشخص دارد؛ عشق به خود و تنفر از ديگراني كه مانع تسلط انديشه هاي شيطاني آن ها هستند.
البته در سينما، همانند دنياي واقعي، خواست هاي شيطاني مخالفيني هم دارد. اين طور نيست كه وجود انسان ها به سادگي توسط شيطان يا نمايندگانش تسخير شود.گذشته از دو فيلم رومن پولانسكي كه به نظر مي رسد شيطان برنده اصلي مبارزه خير و شر شده است، در بسياري از فيلم ها اين پيروزي نصيب مخالفانش مي شود (اگرچه به سختي).
در فيلم جن گير، ساخته ويليام فريد كين (1973)، موجود شيطاني كه بدن دختر جواني را تسخير كرده است، در مقابل تلاش كشيشي باايمان مجبور به ترك بدن دختر مي شود (هرچند به قيمت جان كشيش). هري پاول در فيلم شب شكارچي به هدفي كه از ابتداي فيلم دنبال مي كرد (دست يابي به پول هيا دزدي مخفي شده در عروسك دختر كوچك فيلم) نمي رسد.
در ساير فيلم ها نيز شكست شيطان- اگرچه مقطعي- ديده مي شود. البته از آن جا كه شكست صددرصدي شيطان در فيلم به معناي مرگ او است و اين اتفاق در ضمير ناخودآگاه بيننده تعارض ايجاد مي كند، در هيچ يك از فيلم هايي كه شيطان در آن نقشي دارد، ديده نمي شود. تداوم حضور شيطان در فيلم هاي مختلف در پايان قابل انتظار است. البته اين پايان بندي، در فيلم هاي مختلف از قدرت متفاوتي برخوردار است.
در فيلم وكيل مدافع شيطان، وقتي كوين از اصل و نسبش خيردار مي شود و نقشه پدرش (شيطان) را براي آينده انسان ها مي شوند، در اقدامي ناگهاني هفت تير بر گونه مي گذارد و خود را مي كشد. اين اتفاق فرياد شيطان و درماندگي او را به دنبال دارد. البته فيلمنامه نويس با ظرافت تمام و با افزودن صحنه اي ديگر اين پايان بسته را به پاياني باز مبدل مي كند.
همه اتفاقات در فاصله تنفس دادگاه و در ذهن كوين گذشته و او كه پايان تلخ كارهاي بدش را ديده است، تصميم ديگري مي گيرد؛ تصميمي كه به ظاهر دوري او از پليدي را به دنبال دارد. اما در پايان فيلم و در يك نماي غافلگيركننده، بيننده در مي يابد كه شيطان بازنده قطعي نيست.
البته در اغلب فيلم هايي كه شيطان يكي از شخصيت هاي آن است، اگرچه گره زده شده در فيلم باز مي شود و بيننده پاسخ سوال خود را درباره شخصيت هاي اصلي فيلم مي گيرد، پايان به گونه اي است كه اگر فيلمساز بخواهد قسمت بعدي براي آن فيلم بسازد، اين امكان به سادگي وجود دارد.
منبع : سه گوش
- پنجشنبه ۰۹ اردیبهشت ۰۰ | ۱۵:۴۷
- ۱۰ بازديد
- ۱ نظر
ترسناک ترین فیلم ها از نظر تجربه شخصی
به عنوان فیلم دوستی که سالهاست ژانر ترسناک را دنبال می کنم 5 فیلم واقعا! ترسناک به ترتیب عبارتند از:
بهترین فیلم های ترسناک دو دهه اخیر از نظر کاربران جهانی
1-بگذار وارد شوم (2010) Let Me In